هوا به شدت آفتابی بود، علی رغم علاقه م به هوای بارونی، متاسفانه تنها هوای ممکن و خوب واسه پیک نیک رفتنه. خب مشخصه که کل روز رو بیرون بودیم، کنار یه مزرعه گندم، کنار درخت پر از شکوفه سیب و زیر درخت بسک:/ (نمی دونم این چه اسمیه و واقعیه یا نه، برادری گفت ولی به شدت زیباست شکوفه هاش)
یه گروه شش نفره بسیار بیمزه و نمکدون که فقط هرهر خندیدیم، برنامه ادابازی دانلود کردیم و برای هر اجرا کلی جیغ و داد زدیم، فکر می کردم تو پانتومیم هیچ استعدادی ندارم ولی به شدت اشتباه می کردم :/ مخصوصا تو زمینه فیلم و سریال. نزدیک غروب هوا سرد شد و سریع رفتیم سمت خونه. عاطفه که جدیدن دارم بیشتر از خواهر برادرم تو زندگیم می بینم و باهاش صحبت می کنم با شوهرش همراهمون بودن، یه عالم عکس گرفت، فهمیدم استعداد عکاسیم دارم *_*
شبو خونه خواهری بساط کردم و کیک پختیم و غذا پختیم و نشستیم فیلم دیدیم :) نزدیک دوازده دیگه خودشون کشون کشون منو رسوندن خونمون -_- فهمیدم استعداد خوبی هم توی چتر شدن دارم :) باریکلا کوآلا
واسه اولین بار نشستم برنامه عصر جدید رو کامل نگاه کردم و با این که از داورهاشون اصلن خوشم نمیاد، بخصوص از احسان علیخانی ولی اجراها رو دوست داشتم، مخصوصا برنده هاشونو :)
روز خوبی بود، خوش گذشت ولی فیلمام نصفه نیمه موند واسه فردا. باید کادو بخرم ولی نمی دونم چی بگیرم :( هیچ ایده ای واسه ش ندارم.
درباره این سایت