عشق
نامه ات رسیده است. اصلن چرا باید دنبال هدفی باشی؟ اگر به دنبال این بگردی، هرگز پیدایش نمی کنی، زیرا از ازل در درون جوینده بوده است.
زندگی بی هدف است، زندگی هدف زندگی است. بنابراین کسی که بی هدف زندگی می کند، حقیقتا زندگی می کند.
زندگی کن! آیا زندگی به تنهایی کفایت نمی کند؟ میل به داشتن چیزی بیشتر از زندگی، نتیجه به طور شایسته زندگی نکردن است، به همین دلیل ترس از مرگ یقه ذهن آدمی را می چسبد، زیرا مرگ برای کسی که واقعا زنده است چه مفهومی دارد؟ جایی که زندگی پرشور و کامل است، وقتی برای ترس از مرگ باقی نمی ماند، وقتی برای خود مرگ هم نیست.
با زبان هدف فکر نکن، این زبان در ذات خود بیمار است. آسمان بدون هدف وجود دارد. خدا هدفی ندارد، گل ها بی هدف می شکفند، ستاره ها بی هدف می درخشند، چه بر سر انسان بی نوا آمده است، که نمی تواند بدون هدف زندگی کند!
زیرا انسان فکر می کند که دچار دردسر خواهد شد. همیشه کمی فکر به دردسر می انجامد. اگر قرار است فکر کنی، به طور کامل و مطلق فکر کن! آنگاه ذهن چنان از فکر به دوا می افتد که آزادی از فکر را خواهان می شود.
آن هنگام است که زندگی را شروع می کنی.
از کتاب یک فنجان چای، اثر اشو با ترجمه مسیحا برزگر
پ.ن:
این هم اثرات فال حافظ گرفتن با کتاب های اشو از سر دلتنگی برای کتاب :/
درباره این سایت